شهید رحیمی در شهر مولتان و لاهور در خانه های فرهنگ ایران فعالیت می کرد. وقتی دشمن دید که اینها در کارشان موفق هستند، افرادی را اجیر کردند که به خانه فرهنگ ایران در مولتان حمله کنند و ایشان را به شهادت رساندند. در خانه فرهنگ لاهور نیز همین…
در گرمای 65 درجه. با اتوبوسی که انگار اگزوزش داخل بود. روی صندلیهای چوبی و خشک. بعد از آن همه کار و خستگی در خانه فرهنگ باید میرفتیم روستای مظفر نگر. منطقهای شیعه نشین و خیلی پایینتر از خط فقر در نزدیکی دهلی.
بارزترین ویژگی که شهید رحیمی داشتند تفاوت روزهایشان بود. هیچ وقت اجازه نمی دادند امروزشان مانند دیروزشان بگذرد. همیشه حتی شده بسیار ناچیز و کم سعی میکردند اعمال و کارهایشان با روز قبل تفاوت داشته باشد. و حتما بهتر و مفیدتر از روز قبل…
باز اول ماه اسفند است. ماهی که هیچ وقت ازش راضی نبودم و دوستش نداشتم؛ میخواستم مطلبی برای سایت بنویسم، سایتی که بالاخره برای هفدهمین سالگرد راه اندازی شد. تابه حال فرصت نشده بود چیزی بنویسم ولی امروز با شروع ماه اسفند دیگر حال کار دیگری را…
داشتم پیرمرد میشدم و بچه هایم بزرگ شده بودند. دلم می خواست بتوانم برای هرکدام سرپناه مستقلی فراهم کنم. ولی توان مالی نداشتم. فکر و خیال های ناامید کننده هجوم آورده بود به ذهنم. آهی از سر حسرت کشیدم.
شهید رحیمی بسیار متعهد و مسئول بود. در همه امور ایشان در بین همکاران به این ویژگی شناخته شده بودند. چه امور مذهبی چه امور اداری، که مسئولیت انجامشان را داشتند. سالهایی که در هند خدمت و تحصیل می کردند و زمانی که در ملتان بودند همه دغدغهشان…