مروری بر خاطرات رهبر در سفر به سیستان و بلوچستان
آقا به پیر مردی در انتهای صف اشاره می کند و با لبخند می گوید، سلام... آی سلام را بیش از دو مدِ قاریان می کشد. آقا جلو پایش نیم خیز می شود و پیرمرد خود را روی سینه آقا می اندازد. -حاجی رحمان، کجایی؟ حالت چطور است... عبدالرحمان سجادی ... پیرمرد گریه می کند. - آقا! ما را یادت ...