عقربه های ساعت، آخرین ساعات سال ۹۴ را نشان میدهد.
انگار، ثانیه ها مسابقه گذاشته اند برای این عبور از این لحظات.
خورشید از پشت کپرهای سرد و تاریک روستا بالا می آید و طنین خنده و بازی کودکان، نویدبخش آغاز یک پایان است. پایان نود و چهاری خسته که دیگر چیزی از او جز خاطراتش باقی نمانده و آغاز نود وپنجی تازه نفس، که پشت دروازه تحویل سال، رو به مردم امیدوار روستا، آماده ایستاده است!
تکاپوی گروه جهادی در بهشتی ترین نقطه زمین دیدنی است.
بچه های گروه، برای حضور در این جا، دعوت نامه شان را از دستان مادر سادات هدیه گرفته اند.
در دوعالم جلال ما زهراس است رمز تغییر حال ما زهراس است
عید با بوی یاس می آید ذکر تحویل سال ما زهراس است
همه چیز، برای یک شروع جدید آماده است.
مثل همیشه، سفره هفت سین، برای خردسالان روستا شور و هیجان دیگری دارد.
اما در این کویر خوش عطر، یک هفت سین جهادی، باید متفاوت تر از این ها باشد!
اینجا نه از سیر و سنجد و سرکه خبری است و نه می توانی سیب و سماق و سمنو پیدا کنی!
اینجا نه از زرق و برق سفره های بدون رونق خبری است نه از ساز و دهل هایی که نجوای عاشقانه ی مناجات در آن گم شود.
اینجا دل ها به نرمی سنجد است و صورت ها به سرخی سیب. حتی مزه ی دل ها همیشه شور می زند برای یکدیگر!
اینجا خانه ها رونقی دارد به بزرگی صفا.
نیت می کنیم به نیت هر شهید که با استعانت از چادر خاکی مادر، هفت سین امسال مان را گلچینی کنیم از شهدای سید.
همه ی بچه های گروه، اولین شهید را سید محمدعلی رحیمی انتخاب می کنند. شاید چون در این سال های جهاد و غربت، بیشتر توانسته ایم شور و حال خود را با او شبیه سازی و نمایش نامه ی پردرد شیعه را از پاکستان تا بلوچستان بازسازی کرده باشیم تا دغدغه ی زندگی مان تنها و تنها شده باشد زندگی غریبانه و شهادتی غریبانه تر. اصلا وقتی گروه منتسب به او باشد، مگر می شود پرچم دار، دیگری باشد؟
اما شهید دوم. چه جنگ باشد و چه نباشد، راه من و تو از کربلا می گذرد. باب جهاد اصغر بسته شد؛ باب جهاد اکبر که بسته نیست. آری؛ سید مرتضی آوینی می شود شهید مستند ساز برای شروع یک سال جهادی متفاوت.
انگار و بی شک شهدا خودشان تقسیم کار کرده اند! هرکدام خودشان می آیند و نماینده می شوند؛ این روزها از جهاد دم بزنی اما مدافع نباشی، روزه ات شک دار است. شهید سوم سید مصطفی موسوی.
جمع شهدا کم کم می رسد به چشم انتظاری و مقاومت. به شهیدی بنام سید امام موسی صدر.
شهید پنجم سفره هفت سین نود و پنج مان اما ماجرا دارد. هر قصه ای علمدار می خواهد و آیا تو در میان یاران امام خامنه ای، آرزویی زیباتر از طلب شهادت برای دوستانت خواهی داشت؟ علمدار خمینی را می گذاریم شهید پنجم سید مجتبی علمدار.
قصه می رسد به جوان ها و به استخوان های شهادت داده به مردانگی یک نسل. به همان هایی که این روزها متهم می شوند به افراط و بی سوادی. به هیجان و احساسات! چه خوب است که ریاست دانشگاه هویزه با اوست. چه خوب است که تو را داریم برادر! شهید سید محمدحسین علم الهدی.
سین هفتم اما از همان ابتدا میزبان تمام این سفره بوده است. حتی اجازه سربازی در این جهاد را نیز خودش با اشاره پلک و دست مجروح و جانبازش داده است. شهید زنده مان، رهبر عزیز و مقتدرمان سید علی حسینی خامنه ای.
شهدا همه را دور هم جمع می کنند.
بچه ها با اشتیاق عجیبی دور سفره حلقه زده اند.
سفره ای آبی رنگ، به وسعت آسمانِ دل های عاشقان ایران و آینه ای تکیه داده به بالشت های منزل اهالی! دو شمع کوچک، ساعتی منقش به تصویر امام راحل و حضرت آقا و یک قرآن، تمام سفره ی هفت سین جهادی مان را شکل می دهد. این یعنی بیشترین استفاده از کمترین امکانات.
همه چیز آماده شروع سالی پر افتخار و خوش آتیه برای روستای ماست.
و ما مثل همیشه میهمان میزبانانی شده ایم که ایمان، اقتدار، سادگی، عزت نفس و آرامش شان، دل های لرزان ما را هم محکم می کند.
عقربه های ساعت، برای رسیدن به خط شروع سال جدید بی تابی می کنند و دقایقی است زبان ها، جای خود را به دیده ها داده اند.
سرانجام، سال روستا تحویل می شود.
چشم ها برملا می کنند دل ها را و اشک ها صیقل می دهند قلب ها را.
یا مقلب القلوب والابصار… یا مدبر اللیل والنهار …
یا محول والاحوال … حول حالنا الی احسن الحال …
چقدر سادگی و دلدادگی در این اتاق جمع شده. به رسم همیشگی مان، دست ها، بالا می رود و دل ها، یک صدا می شود. دلم می خواهد دعا باشم بر لب تک تک این بچه ها.
واقعا چه نازی دارد این لحظه، نگاه اسماعیل، انتظار نرگس و رضایت رضا.
سال هاست که می خوانم اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن … خدایا به صاحبدلان این روستای پردرد، امسال را آخرین سال بدون حضور صاحب قرار بده … صلواتک علیه وعلی آبائه … خدایا زمین دلم خشکیده است حجتت را بفرست… فی هده الساعه وفی کل ساعه … ساعات زندگیم می گذرد در غیاب حجت تو …گم شده ام در هوای شهر … هرچه می خواهی بگیر اما لذت خدمت و میهمانی جهادی ات را نگیر …
چقدر زلال و با صفا.بیاد دوران دانشجویی حرکات های جهادی و طرح هجرت دانشگاه افتادم. خداقبول کنه از گروه خوب تون. مارو هم از دعای خیرتون فراموش نکنین.
چه حال و هوای خوبی…
دستان کوچک بچه ها وقتی برای دعا بلند میشه بسیار زیباست.
خداقوت به تمامی شما بزرگواران .اجرتان با حضرت مادر …..
کانال شهید سید محمد علی رحیمی در تلگرام روز شمارش معکوس را برای یادواره شهید فرهنگی شروع کرده است ..عقربه های دلم بی قراری میکند یکسالی میشود به بهانه حضور در گروه جهادی و مسوول گروه با شهید اشنا شده ام .هر بار یاداوری مدیر کانال برای یادواره دلم را میلرزاند ..میانه ی هفته بودن برنامه وشاغل بودن من وان هم شهرستان نشین بودن عدم حضورم را مهر تایید میزند ..دلم پر میزند برای حضور اما …
تنها کاری که از دستم برمی اید پیامی به مدیر کانال والتماس دعا گفتن برای جاماندگی ام ….فاطمیه نزدیک است ومن که سال گذشته رادر میان اهالی اسمانی وبهشتی روستا همراه با گروه جهادی گذرانده ام دلم بدجور بهانه میگیرد ..گروه امسال برای اعزام برنامه ای درنطر ندارد .اما دلتنگی های من این چیزها را نمیشناسد ..هرتوسل وذکر ودعایی بلد باشم میخوانم شاید فرجی شود .ذهنم گره میخورد به رسول مولتان .شهید رحیمی مگرنه این که شهدا زنده اند وشفاعت میکنند ..پس حتما وساطت را هم خوب بلد هستند ….من دلم امسال را جهادی میخواهد ..ازتوسل من به شهید یک چهارم ساعت نگذشته است صفحه تلگرامم را باز میکنم مدیر کانال پیامی بدین مضمون برایم گذاشته است ..سلام علیکم بنده مسوول سایت وکانال شهید رحیمی هستم پیام شمارا خدمت همسر شهید رساندم ایشان مستقیما خدمت شما پاسخ دادند ..
باعرض سلام خدمت …..گرامی .
“خیلی علاقه مند هستیم قصه اشنایی شما با شهید را بشنویم یقینا قصه شیرینی دارد .اگرچه سعادت نداشتیم پذیرای حضور صمیمی شما باشیم اما مطمئن باشید نام شما در لیست مهمانان شهید نوشته شده است وحتما مورد عنایت شهید قرار خواهید گرفت .همه شما جوانان عزیز که در راه خدا جهاد میکنید فرزندان معنوی شهدا هستید چرا که شهدا چشم امیدشان به شما عزیزانی است که نمیگذارید خونشان که در رگ های نظام اسلامی جریان دارد به زمین ریخته شود .
مشتاقانه منتظر دیدار شما هستیم .ان شالله .”
پیام همسر شهید را چند باری میخوانم واشک میریزم ..هنوز از توسلم به شهید ساعتی نگذشته است که مسوول گروه جهادی تماس میگیرد ومیگوید هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله …
عجب وحال وهوای خوب ومتفاوتی .
نا خوادگاه یادم افتاد به هفت سین های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس .
والبته که جهادی هم خودش یک دفاع مقدس است .دفاع از مرزهای انسانیت .دفاع از فرهنگ غنی ایرانی .دفاع از ارمانهای انقلابی.
سفره اسمانی جهادی گوارای وجودتان
وقتی سفره هفت سین جهادی را با سفره هفت سین خودمان مقایسه کردم … به اندازه بهشت تفاوت داشت … صفا و صمیمیت و مهم تر از همه توسل و شفاعت به هفت شهید … بسیار زیبا و جذاب و فوق العاده بود
و این سفره هفت سین جهادی حسرتی گذاشت بر روی حسرت سفرجهادی…کاش من هم لایق این لحظات این روزها می شدم…