مادر در دفترچهای نوشته بودند که من همهی بچههایم را به دست بیبی (حضرت زهرا) سپردهام.
سید عدیل دوست داشت مدافع حرم شود. وقتی مادرش فهمید قبول نکرد. تمام کردن دروس را برای سید عدیل مهمتر میدانست. سید عدیل آن دفترچهی مادر را آورد و گفت:
– مامان پس شما اینو الکی نوشتین؟ این متن در حد نوشتن بود و در حد عمل نبود؟
مادر با همین کارش به رفتنش رضایت داد.
شهید سید عدیل حسینی در ۱۵ دسامبر ۱۹۹۱ ، ۲۴ آذر ۱۳۷۰ در ایالت پنجاب پاکستان در خانوادهای مذهبی و تحصیل کرده به دنیا آمد.
پدرش پروفسور مهندسی الکترونیکی و مادرش مدیر مدرسه هنری دختران است.
سید عدیل در دوران کودکی بسیار آرام ولی باهوش بود. همین هوش سرشار پایش را در ٣ سالگی به مدرسه باز کرد.
(در پاکستان کودکان از سه و نیم سالگی به پیش دبستانی میروند که به آن کلاس play میگویند)
سید عدیل در اولین روز مدرسه یک شعر انگلیسی را حفظ میکند.
وی علاقه و وابستگی عاطفی شدیدی به پدرش داشت و یکی از عادات و علایق همیشگیاش، بازی با پدر بود.
اولین نفر برای قرائت قرآن، از برنامههای روزانه خانواده که توسط پدر برقرار میشد، حاضر بود.
تدوین و برنامهریزی کامپیوتر، کار کردن با وسایل برقی و الکترونیکی مطالعه کتب دینی و تجربی و آموزش مطالب مختلف از اینترنت را آنقدر حرفهای انجام میداد که در خانه ماشین دانلودر و پدر کامپیوتر صدایش میزدند.
علاقه سید عدیل به آموختن و یاد گرفتن علاوه بر تحصیل در دانشگاه و رشته مهندسی کامپیوتر تا حوزه علوم دینی کشاندش، سید عدیل یک طلبه شد.
او از کودکی عضو محبین از زیر شاخههای حزب دانشجویان امامی (آی اس او) از گروههای مذهبی فعال در پاکستان، حزبی که در رشد دینی و سیاسی او بسیار موثر بود.
اخلاقش عالی بود. خوش خنده، خون گرم و زود جوش.
عدم علاقه به مادیات از اخلاقهای بارز سید عدیل بود، طوریکه همیشه کفش یا لباسهای نو و هدایایش را به دوستانش هدیه میکرد. این اخلاق شهید به حدی بود که حتی در جبهه مرخصیهایش را هم به همرزمانش میداد.
بردن برادرزادهها به پارک برای ورزش، کمک کردن به برادر در کارهای موسسهاش، کمک کردن به هرکسی که برای کامپیوترش مشکلی پیش آمده از کارهایی بود که او تا آخرین روزهای قبل از اعزامش با شوق و انرژی زیادی انجام میداد.
شهید سید عدیل حسینی که علاقه بسیاری به عضویت در حزب الله لبنان را داشت اینبار برای اعزام به جبهه از طریق لشگر زینبیون اقدام به رفتن به سوریه میکند.
در ششم ماه رمضان سال ۹۴ پس از ۴۵ روز و گذراندن دوره آموزشی به منطقه اعزام میشود.
در بخش عملیاتی جبهه و در خط مقدم در سمت تک تیرانداز فعالیت میکرد.
یکی از نشانههای بارز لشگر زینبیون هجومی عمل کردن است، به همین دلیل در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا حضور موثری داشتند.
شهید هم در خط مقدم و در فاصله ۲۰۰ متری با داعش در عملیات شرکت داشت.
شهید سید عدیل حسینی پس از پنج ماه در اول ماه صفر برابر ۲۱ آبان ۹۴ در منطقه حلب و در عملیات آزادسازی نبل و الزهرا به شهادت میرسد.
یکی از همرزمان شهید حسینی درباره نحوه شهادتش چنین میگوید:
میخواست برای بچهها آب بیاورد، تا بلند شد تیر به پهلویش خورد …
خودش را به پشتیبانی میرساند، به بچهها میگوید من تیر خوردم. . بچهها که باورشان نمیشد،
سید عدیل دستش را داخل پهلویش میبرد و در میآورد، …
بچهها با دیدن دست خونیاش، مجروحیتش را باور میکنند ولی سید عدیل قبل از رساندنش به بیمارستان شهید میشود.
۲۵ روز پس از شهادت در دانشگاه قم در جمع باشکوه مردم در حالی که برف سنگینی باریده بود تشییع شد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.
ترجمه وصیتنامه شهید سیدعدیل حسینی
بسم الله الرحمن الرحیم
اول از همه از حمد و ثنای خداوند متعال شروع میکنم که ما را در دایرهی دین حق و همچنین در سایه ولایت اهل بیت علیهمالسلام قرار داد.
احیانا اگر مرتکب نافرمانی یا بیادبی شده باشم از والدین و خواهران و برادرانم بابت آن عذرخواهی میکنم، و همچنین اگر آمدن من به اینجا باعث نگرانی کسی شده باشد. من خودم را، بدون هیچ طمعی برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) حاضر کردم. شاید برای خودسازی در زندگیم موقعیتی بهتر از این به دست نمیآوردم و به این حرفم یقین کامل دارم. حتیالمقدور سعی میکنم درسهای دینیام را در کنار این [جهاد] ادامه بدهم. در ضمن بگویم که من نه از زندگیم بیزارم نه از حصول تعلیم دینی بلکه هدفم از آمدنم به اینجا فقط خدمت است، و هر جور خدمتی که خداوند توفیق آن را به من بدهد [انجام خواهم داد].
در پایان بار دیگر بابت هرگونه اشتباهی که از بنده سر زده باشد از خانوادهام عذرخواهی میکنم. من از پدر و مادر خود که محبت فرزندی با من را کنار گذاشته و به من فرصت دادند تا خودم را بر ثانی زهرا [س] قربان کنم، تشکر میکنم. مادرم همیشه میگفت: «من همه بچههایم را به بیبی زهرا سلاماللهعلیها سپردهام». من به مادرم افتخار میکنم. به خواهرهایم بعد از شهادتم توصیه به صبر میکنم. تشکر ویژه دارم از پدر بزرگوارم که به من درس خودسازی دادند و همین امر باعث شده که امروز من اینجا هستم. هدف زندگی من معرفت خدای متعال، دفاع از اهل بیت (ع) و خودسازی است.
انشاءالله خدای متعال به خانوادهام صبر عنایت کند. والسلام